پرهامپرهام، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

پرهام ، نفس زندگی

دیگه خودم در تاریخ ۲ تیر ماه اومدم وبلاگ رو ادامه بدم

پرهام 6 تایی

نفسم، دیروز که تولدت بود دندون پنج و شیشت زد بیرون.خیلی جالبه. دقیقا ماهگرد تولدت که میشه دندوناتم سر میرسن.داشتم عکسایی که وقتی بابایی باهات بازی میکردو غرق شادی بودیو میدیدمو زوم میکردم یهو دیدم دندونای بالات شده 4 تا.با کلی ذوق عکسو به بابایی نشون دادم.جالب این بود که بابا مشغول تماشای فوتبال پرسپولیس با مس کرمان بود که پرسپولیش 6 تا گل زدو بابا کلی ذوقمند از این رویداد که دوباره تاریخ ورق خورد.منم گفتم چه بیاد ماندنی شد .پرهام ماهم 6 تایییییییییی شد الهی فدات بشم که همه چیت باهم شد.یه سرمای خفیف اما با دوره 10 روزه که دقیقا روز تولدت تموم شد و دوتا دندون باهم .الکی نبود که...
24 آذر 1392

تولد تولد تولدت مبارک

بخاطر علاقه زیادت به باب اسفنجی و اینکه هر جا ببینیش، سریع با انگشت خوشگلت نشون میدیو میگی : باااب.تصمیم گرفتیم که کیک تولدت رو باب اسفنجی سفرش بدیم.اولش بابایی رفت قنادی دید که شبیه باب اسفنجیه و خوبه ولی عصر، وقت تحویل کیک کلی با اونی که سفرش داده بود فرق میکرد.منم گفت خوبه مهم اینه که پرهامی بشناسه و خوشش بیاد .وقتی اومدیم خونه و کیکتو دیدی .تند و سریع گفتی بااااب. و ما خوشحال از اینکه پرهام کوچولوی ماهم خوشحال شده اینم مختصری از شام تولد شما ( یه چیزایی هم جا موند مث کرم کارامل که کلی هم دوسش داری )  اینم کیک و شمع بیاد ماندنی   وقتی میخای از راه دور ش...
22 آذر 1392

پرهام یکساله

پسر عزیزم تولدت مبارک شعر هر روز مامانی واسه پرهامی   که کلی هم خودتو واسه مامان لوس می کنی (( پرهام یکی یه دونه/ پرهام عزیز خونه/ پرهام چه مهربونه/ قدر مارو میدونه/پرهامی دردونه/چشم و چراغ خونه))    یکسال با همه شیرینی هاش گذشت و تو،عزیز درودونه ی مامان یکساله شدی. حس غریبی دارم.قابل بیان نیست.حال و هوای آسمون هیچ فرقی با پارسال نداره.همون سوز وسرما . و همون بارونی که حتی جلومونم نمیدیدیم.دقیقا 4 ساعت و نیم دیگه به دنیا میای.امشب یه تولد کوچولو واست گرفتیم.با خونواده بابایی و مامانی.کیکت هم باااااب بود و کلی هم ذوق کردی و یکسره می گفتی باااااااب &nbs...
22 آذر 1392

سرگرمی های خونه مامان جون

وقتی خونه مامان جون اینا میریم انگشت اشاره ات میره روی کلید پنکه و برق ویکی باید زحمت بلند کردنتو بکشه تا شما دستی به کلید پنکه بزنی تا قانع شی اینجا خاله شهین زحمتتو کشیده                                                                                   بعدشم دیگه پله های خونه داستانی واسه خودش.این اولین باری که بدون کمک رفتی بالا.پایان 10 ماهگی بود بابایی موبایل میزاشت که بر...
14 آذر 1392

کندوکاو بعد خواب

از نوزادی تا الان مثل یه آدم مستقل برخورد کردی. زمانی که سینه خیز بودی که یا علی میرفتی. زمان نشسن و 4 دست و پا هم بدون سر وصدا پا میشیو بعد از چند دقیقه که دستت به جایی بند نیست سر وصدات در میاد. واسه همینم وقتی خوابیدی چندین بار سرکشی میکنم ببینم در چه حالی.خدا نکنه جایی باشیمو هی بهت سر بزنم اون وقته که همه میگن زیادی حساسی .آخه قربونت برم خبر ندارن که پسر من استقلال طلبه .خودش میخاد همه کاراشو بکنه و این در سنه شما یه خورده خطرناکه .بعد از خواب بعد از ظهرت که میشه شروع میکنی به کندکاو اطراف تختتو کلی شلوغ بازی میکنی.یه روز مامان دوربین به دست شدمو کلی عکس ا...
14 آذر 1392

پرهام عشق فرمون

از اون جایی که عاشق فرمون و دنده ماشینی ، سوار ماشین که میشی حتما باید دستت به دنده و فرمون بخوره. توی این عکس هم سوار ماشین شارژی دوران کودکی پارسا شدی و کلی کیف کردی( عکسا در تاریخ 92/8/19 گرفته شده) هر چی می گفتم مامانی بشین. از ذوق ایستادی.یا به قول همه .... نشستن نداری                                                                                                 &...
13 آذر 1392

امیر رضا جون

یکی از دوستای روزهای نه چندان دور شما امیر رضا جونه که امشب میره توی پنجمین ماه زندگیش.5 ماهگیت مبارک امیر رضا جونم. مامان خیلی دوسش دارم . شما که فکر میکنی عروسکه و میخای موهاش به روش خودت نوازش کنی پسر عمو وحید یکی از فامیلا و نزدیکترین دوستای بابا محمد که فرق سنشون مث شما با امیر رضاست و همکلاسی هم بودن .خدا این هدیه با ارزششو بعد از چندین سال بهشون داده که ایشالا خودشم واسشون حفظش کنه.این آقا امیر رضای عجول 8 ماهه  بود که به دنیای زمینیا پا گذاشت  به دلایلی فعلا از گرفتن عکس دو نفره شما معذوریم.اینم یه عکس شما دو تا ورورجک با باباها.از این که نگاه بابا...
12 آذر 1392

سوغاتی رهام جون

عزیز دل عمه که با دلبری میگه عمی  و گاهی هم شیما ، این هواپیما، موتور و ماشینارو واسه شما از مشهدالرضا به عنوان سوغات به سلیقه خودش آورده.کلی دوسشون داری اینم عکسای دو مین بهار زندگیش که خیلی ناناز شده.                                                                                                                    ...
12 آذر 1392

آش دندونی

پرهامم، یه عالمه عکس داری که واقعا وقت ری سایز کردنشونو نداشتم. ولی قولشو داده بودم که بعدا میزارم. اینم عکسا و یه مامان خوش قول                                         1) اولین دندونت دندون راستی بالا بود که تاریخ 92/8/20 زد بیرون همیشه موقع خواب شبت که میشه سرخوش میشیو اولش کلی  باید دالی بازی کنیم تا بخوابی.اینم دندون نازت که توی خنده هات معلوم شده.اون طوری که نمی زاشتی ببینیم.از عکست به بابایی نشون دادم   2) دومین دندونت راست پایینی بود که 92/8/21 (فردای دندون اولی) اومد ...
12 آذر 1392

اولین تولد

تولدت مبارک پسر گلم.امشب 27 محرمه و به سال قمری تولد پرهام جون مامان میشه.خیلی جالب بود.هیچ  روز مامانی 6 صبح بیدار نمیشدم .دیشب با این که 3  نیمه شب خوابیدم اما 6 صبح بیدار شدم. وقتی شیر خوردی گذاشتمت توی تختتو رفتم سراغ کارا. جالبتر از همه این که از طلوع خورشید که بی نهایت خوشگل بود رفتم روی ایوونو عکس انداختم. روز خوبی رو با هم شروع کردیم. چون هوا خیلی خوب بود با کالسکه رفتیم توی کوچه ها و شهرکای اطراف خونه یه دوری زدیم اینقدر هیپنوتیزم شده بودی  که تکون نمی خوردی. تا می ایستادم نگام میکردیو یه تکون میدادی پاهاتو که حرکت کنیم.آخ که هلاکتم مادر. فقط با این که مثل همیشه دوربی...
10 آذر 1392